سال تحویل و تعطیلاتش...
امسال سومین سالی بود که لحظه ی سال تحویل باز نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم و بی اختیار اشکام میومد. 19 اسفند سال 88 بود که فهمیدم خدای مهربون میخواد یه فرشته به ما هدیه کنه و همون موقع من و بابا رضا قبل از رسیدن عید بزرگترین و بهترین عیدیمون رو از خدا گرفتیم.از عید سال 89 تا به امسال لحظه ی سال تحویل آنچنان منقلب میشم که وقتی میخوام اول از هر چیز خدای بزرگ رو شاکر باشم بخاطر داشتنت،بغض راه گلومو میگیره و فقط اشکه که حرف دلم رو بیرون میریزه. امسال هم لحظه سال تحویل خواب بودی ولی من بغلت کردم و با بابا رضا هر سه کنار سفره هفت سین نشستیم و من مدام سعی میکردم توی بغلم تمام وجودت رو حس کنم و فقط میتونستم بگم خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت چ...
نویسنده :
مامان مولود
2:07